کتاب "دویست و یک غزل صائب" را گرفتم دستم که بخوانم؛ مقدمهاش تهوعآور بود. نویسنده به بهانهی صائب، پدرش را تمجید کرده بود. ستایش پدر البته که چیز بدی نیست اما نویسندهی محترم نفهمیده که جای آن کجاست. مقدمه را بی خیال شدم و رفتم سراغ غزلها؛ بعضی بیتها پانویس داشتند پانویسهایی در حد توهین؛ پانویسهایی نه بر بیتهای پیچپیدهی صائب که بر بیتهای آسان. غزلها به وضوح جرح و تعدیل شدهاند بعضی بیتها نیستند
کتاب مزخرفی است :
2 comments:
در مورد کتاب باید بگویم دوره کتاب سازها به انتها نمی رسد وتا رسیدن به آزادی باید بگویم سالها چون همین کتابی که شما نامش را آوردی و می گویی مولف چرت نوشته است برکتاب خب همین هم یکی از راه هایی ست که به آزادی نمی برد مردم را و من راو شما را
سلام
چه کاریه ؟وقتی هنوز کتابای ناتالیا رو نخوندین....
Post a Comment