در قضاوت کردن همیشه چیزی از قضاوت شدن هست "آدورنو".
موقعیتهای زندگی همیشه موقعیتهای پیچیدهای هستند؛ هیچ موقعیتی ساده نیست. ترکیب انگیزهها و مقاصد آدمها به تنهایی کافی است تا هر موقعیتی را به سطحی از پیچیدگی برساند که قضاوت کردن را بیشتر به یک شوخی شبیه کند که فقط آدمهای ناتوان از درک پیچیدگیها جدیاش بگیرند و برای درک همین نکته است شاید که در سکانس آغازین، فرهادی ما را – دوربین را – در جایگاه قاضی قرار میدهد و با آن فیلمنامهی پیچیده و به شدت رئالیستی مجابمان میکند که قضاوت نکنیم و موضوع فیلم تنها این نیست.
میتوان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت خیره شد در دود یک سیگار "فروغ”
در شرایطی که ساختار سیاسی-اجتماعی-اقتصادی یک جامعه مبتنی بر بیاخلاقی است جایگاه اخلاق در رفتار افراد جامعه کجاست؟ کجا باید باشد؟ تقویت جایگاه وجدان خاموش آیا ارتقای وضعیت اخلاقی است یا تنزل آن؟ بر ابرروایتهای سنتی اخلاقی – ده فرمان را به خاطر بیاورید- تاکید کنیم یا اخلاقی امروزی را بیافرینیم؟ پدر نادر که آلزایمر دارد – میخواستم بنویسم از آلزایمر رنج میبرد اما دیدم این بیماری یک استثناست که به راحتی نمیتوان گفت مبتلا به آن از آن رنج میبرد – نشانهای نیست از وجدان خاموش نادر و همهمان؟ رفتارهای حجت و راضیه و سیمین و … کجای اخلاق جا دارد؟ میتوان ساعات طولانی به این موضوعات فکر کرد و این همه سوال را جدایی نادر از سیمین در ما برمی انگیزد و این هنر فیلم است و موضوع فیلم تنها این نیست.
با وجود انتظار بالایی که از فرهادی در من به وجود آمده بود بهخاطر کارهای یکی از یکی دیدنیترش، جدایی نادر از سیمین با بازیهای خیرهکنندهاش و با کارگردانی تحسینبرانگیزش و با انبوه سوالاتی که در ذهن میآفریند و با آن پایان خیرهکنندهاش فراتر از انتظارم بود. دست مریزاد.