Thursday, June 14, 2012

شمعون



یک کاری که رضا می‌کرد و من غصه می‌خوردم این بود که دست‌به‌دامن دوست‌هایش می‌شد که کنارش بمانند که سرگرم باشد و حوصله‌اش سرنرود. من فکر می‌کردم آدم اینجوری خودش را کوچک می‌کند. آدم نباید خودش را کوچک کند. چرا دیگران دست‌به‌دامن تو نشوند چرا آدم ضعیفه تو باشی؟
خودم امشب از دوستانم خواهش می‌کردم که بیشتر پیشم بمانند که تنهایی سختم شده این روزها و شب‌ها؛‌ که آدم ضعیفه‌ی زندگی شده‌ام.
حوصله‌ام سر رفته
شبکه‌های تلویزیون سرگرمم نمی‌کنند نه ایرانی‌ها نه خارجی‌ها؛ رادیو هم همینطور؛ اینترنت هم؛ دستم به کتاب نمی‌رود به فیلم نمی‌رود از خودم بدم می‌اید که اینجور وقت‌ها رضا را سرزنش می‌کردم که چرا یک جوری خودت را سرگرم نمی‌کنی؛ چجوری؟
+
می‌گویند آدم‌هایی که ریاضت می‌کشند به توانایی‌هایی دست می‌یابند که دیگران ندارند؛ مرتاض‌هایی هستند گویا که قطاری را با چشمشان از حرکت بازمی‌دارند و کسانی که بیمارهایی را شفا می‌دهند و … . این‌ها آدم‌هایی هستند که خودخواسته ریاضت می‌کشند؛ کسانی که ناخواسته ریاضت می‌کشند چی؟
رضا چند روز قبل از روز آخر از من خواست که با هم برویم قرض‌هایی که داشت را صاف کند به وحید هم سپرده بود که مراقب من باشد از چند نفری هم که فک میکرد از دستش دلخورند عذرخواهی کرده بود.
صدها سال قبل شمعون نامی بوده که گویا سال‌ها روی یک ستون می‌ایستاده و ریاضت می‌کشیده و با خدا مناجات می‌کرده؛ شیطان هم مدام بر او ظاهر می‌شده و سعی در اغفالش داشته؛ گویا هنوز هم ادامه دارد داستان اغفال شیطان و همه‌ در معرض آزمایشیم.
این آخرین تلاش‌های من است که غلبه کنم بر بی‌حوصلگی؛ چقدر می‌توانم مقاومت کنم در برابر وسوسه‌های بیان ناشدنی؟
simon of the desert
کارگردان: لوییس بونوئل
محصول 1965 مکزیک

Monday, June 11, 2012

ویه‌نا


خیلی باید وحشتناک باشه احتمالاً اگه آدم بعد از ده سال، 15 سال یا حتا بیشتر بفهمه هنوز عاشق همون آدمیه که ده سال پیش ولش کرد یا 15 سال یا حتا بیشتر
خدا به روز هیشکی نیاره
جانی‌گیتار
محصول 1954 آمریکا
کارگردان: نیکلاس ری


Sunday, June 10, 2012

فریدون


نهان گشت کردار فرزانگان / پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز / به نیکی نبودی سخن جز به راز
داستان غریبی است داستان ضحاک؛ چگونگی به حکومت رسیدنش - که مقدماتش را باید در حکومت جمشید دید - و پدرکشی‌اش – که تفسیرش را باید در شاهنامه خواند – و جزییات حکومتش – که عبرت‌آموز است و پرپند – و از همه مهم‌تر نگاه نمادین فردوسی به مارهایی که جز با خوردن مغز جوانان جامعه آرام نمی‌گیرند. و چه بهتر که آدم جزییات داستان را با نگاه جامعه‌شناسانه و تحلیلی سعیدی سیرجانی بخواند در کتابی که خواندنش بی هیچ شک و شبهه‌ای به هر ایرانی سفارش می‌شود.

Saturday, June 9, 2012

لوییس



اگر نیمه‌شب در پاریس را دیده باشی شاید به خاطر بیاوری صحنه‌ای را که گیل به بونوئل می‌گوید: -یک ایده برایت دارم -چه ایده‌ای؟ - یک عده وارد یک مهمانی می‌شوند اما نمی‌توانند خارج شوند -چرا؟ -نمی‌توانند؛ همین؛ اشاره‌اش به فیلم

 El ángel exterminador

 است که خانم شیوا مقانلو ترجمه‌اش کرده فرشته فناکننده؛ یک عده هم می‌گویند ملک‌الموت؛ عنوان انگلیسی‌اش این است

 : The Exterminating Angel 

؛ فیلمی که با خلق فضایی شبه‌کمدی و با نگاهی نقادانه به مناسبات اجتماعی بورژواها و و از همه مشخص‌تر با متعین‌کردن فضایی خواب‌آلود یا بهتر است بگوییم کابوس‌آلود امضای بونوئل را به شکل پررنگی پای خود دارد؛ نوشتن درباره‌اش همانقدر سخت است که بخواهی خوابی عجیب را تعبیر کنی؛ کسی را در ابعاد فروید می‌طلبد؛ دیدنش اما به همه توصیه می‌شود. ضمناً سال 1962 که فرانسوا تروفو عضو هیات داوران کن بود و این فیلم هم از کشور مکزیک نامزد نخل طلا بود در کنار محاکمه ژاندارک برسون و کسوف آنتونیونی و سفر طولانی به اعماق شب سیدنی لومت و … نخل طلا به

 The Given Word

 آنسلمو دوارته رسید که من ندیده‌امش.

Thursday, June 7, 2012

عریان نه ؛ پوشیده در حریر پستانهای زن وسوسه انگیزتر است


تازه این کسی بود که شروع داستانش از تبارشناسی اخلاق نیچه بود؛ حرف می‌زد و از نیجه مثال می‌آورد؛ حرف می‌زد و از حقوق زنان می‌گفت؛ حرف می‌زد و از آزادی و از انسانیت می‌گفت؛ بگذریم؛
بیشترین آسیب را از کسانی می‌خوری که بیشتر دوستشان داری؛ از بی‌مهری و بی‌وفایی یار حرف نمی‌زنم یا از جور رقیب؛ دارم از یک قانون نانوشته‌ی دیگر حرف می‌زنم که هرچقدر کسی پتانسیل آسیب رساندنش به تو بیشتر باشد بیشتر هم در معرض این هستی که دوست داشته باشیش؛ سر نخ حکایت دوری و دوستی هم شاید همینجا باشد و همینطور ماندگار شدن عشق‌هایی که آدم‌های درگیر آن دچار فراق و هجرانند تا وصال و نزدیکی؛
از طرفی باوجود ظاهر اندکی عجیب این گزاره اما واقعیتی انکارناپذیر به نظر میرسد این واقعیت که نمی‌دانی چه می‌خواهی؛ دست و پا می‌زنی؛ سکس می‌کنی و مطمئن نیستی؛‌ سیگار می‌کشی و مطمئن نیستی، می‌گویی دوستت دارم و مطمئن نیستی؛ گریه‌ می‌کنی، بدخواب می‌شوی، می‌نویسی و عکس می‌گیری و می‌خوانی و پادرهواتر می‌شوی.
هرچه عریان‌تر، نخواستنی تر است هر چیز انگار
جود لا را در کلوسر مایک نیکولز با گوشت و پوست و استخوان می‌فهمم





closer
محصول 2004 آمریکا
کارگردان:‌ مایک نیکولز
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای کلایو اوون
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ناتالی پورتمن

عنوان مطلب از شعری است که یادم نیست از کیست ؛ هندی بود اگر اشتباه نکنم