نشسته
بودم پشت میزم که تلفن زنگ زد آقای ب پشت
خط بود؛زنگ زده بود سفارش کسی را بکند
که مجوز فروشگاه بگیرد؛ توضیح میداد که
پدرش فوت شده و سرپرستی چند برادر و خواهر
ریز و درشت به گردن او افتاده؛ گفتم قول
نمیدهم که حتماً کارش را راه بیندازم
قانوناً باید بگویم نه شرایطش را ندارد
اما با این اوصافی که شما میگویی بفرست
پیشم با او حرف بزنم ببینم چه کار میتوانم
بکنم. یکی دو ساعت
بعد در انبوه مراجعینی که هر روز دارم و
غالباً فلاکت از سر و رویشان میبارد و
معمولاً یا بدهکار بیمارستانی هستند یا
هزینه عمل جراحیای که دکتر گفته باید
انجام بدهند را ندارند خانمی وارد شد که
اصلاً فلاکت از سر و رویش نمیبارید؛
استانداردهای زیبایی را به شکل جشمگیری
ارتقا داده بود و سراغ من را میگرفت.
خودش را معرفی کرد؛ نمیشناختم؛ گفت
که آقای ب زنگ زده سفارشش را کرده؛ گفتم
سفارش یک آقا را کرد ایشان؛ گفتند همسرشان
است. داشتم فکر
میکردم حاضرم جایم را با همسرش که پدرش
را از دست داده و سرپرستی جند برادر و
خواهر ریز و درشت با اوست عوض کنم.
میارزد تمام روز را سگدو بزنی که
شب پیش چنین زیبارویی باشی؛ راهنماییش
کردم که یک درخواست بنویسد و بدهد منشی
تا خبرش کنم؛ همین کار را کرد و خداحافظی
کرد؛ به میم زنگ زدم و گفتم فکر نمیکنی
داشتن یک زن زیبا، یک زن خیلی زیبا، زنی
که فکر کنی استانداردهای زیبایی را جابجا
کرده حق من است؟ بعد رفتم روی تراس سیگاری
بگیرانم؛ محیط کار به شدت تنگ شده بود و
اصلاً استاندارد نبود؛ برای کسی که روزی
دهها ارباب رجوع دارد باید دمودستگاه
عریضتری در نظر بگیرند؛ برگشت که بگوید
برگ درخواست را تحویل داده؛ اتاق به شکل
خفهکنندهای کوچک شده بود و به اندازه
کافی هم سیگار توی کیفم نداشتم.
زنم اسمس زد که دوست داشتم روز تولدت
کنارت بودم جواب دادم که روز تولد من مهم
نیست که تو چی دوس داری مهم اینه که من چی
دوست دارم گفت چی دوس داری؟ گفتم میخوام
تنها باشم.
حالا
زنم چند روز است تنهایم گذاشته و من دارم
به راههای صدور مجوز یک فروشگاه فکر
میکنم.
The
Bakery Girl of Monceau / دختر کلوچهفروش خیابان
مونسو / La boulangère de
Monceau
کارگردان:
اریک رومر
23 دقیقه /
سیاهسفید
محصول
1963 فرانسه