Friday, November 30, 2012

شعر او خوان شعر او دان شعر او بین در جهان




صحنه‌ای در فیلم «شعر گفتن» هست که میجا – پیرزن نقش اول فیلم - از روی پلی که قبل‌تر دختری نوجوان خودش را از روی آن پرت کرده پایین به رودخانه‌ای نگاه می‌کند که از زیر آن می‌گذرد. باد می‌اید و کلاه میجا را با خود می‌برد می‌اندازد توی آب؛ کلاهی که سفید است، خیلی سفید؛ پیشتر از زبان خود میجا شنیده‌ایم که سفید نشانه و نماد معصومیت و بکارت است – ویرجینیتی – همانظور که سرخ در خود خشونتی را دارد که مصداق آن را دررفتار نوه‌ی میجا دیده ایم. افتادن کلاه سفید میجا در آب آن هم به سبب بادی تقدیرگون ختم می‌شود به پذیرفتن پیشنهاد بی‌شرمانه‌ی پیرمردی علیل تا احساس کند مردانگیش را اگر چه به کمک ویاگرا و میجای شصت‌وشش ساله؛ پیرمردی که روی دیگر سکه‌ی نوه‌ی میجاست؛ نوجوانی که شاید برای اثبا مردانگیش مرتکب تجاوز می‌شود و این وسط میجا محصور میان هر دو سرنوشتی بهتر از دختربجه‌ی تجاوزدیده ندارد انگار.
سکوتی که در آن صحنه‌ی نگاه کردن میجا به رودخانه هست در خود فکرهای بر زبان نیامده‌ی پیرزن را دارد و جنایت‌ّهای ما را؛ و همین تحمل‌ناکردنی می‌کند آن را.

*

از بیوتیفول ِ ایناریتو و کپی برابر اصل ِ کیارستمی که بگذریم به وضوح هم سال دیگر ِ مایک لی و هم شعر گفتن ِ لی‌ چانگ دونگ هر دو برای نخل طلای 2010 شایسته‌تر از عمو بونمی بودند که خاطراتش را به یاد می‌آورد! هیات داوارن آن سال به ریاست تیم برتون چه انتخاب بدی داشتند دارم بنیتسیو دل تورو و ویکتور اریس را تصور می‌کنم که سعی در توجیه تیم برتون داشته‌اند و موفق نشده‌اند!



Poetry
محصول 2010 کره جنوبی
نویسنده و کارگردان : لی چانگ دونگ

Monday, November 19, 2012

بیشتتر بخوانیم - 21- کنستانسیا


کنستانسیای فوئنتس یک نمونه‌ی متعالی از تناسب فرم و محتواست؛ ازین نظر که همانطور که از سرنوشت بسیار کسانی که توسط حاکمیت‌های دیکتاتور تبعید شده‌اند و کسانی نیز که در جنگ دوم جهانی گم شدند یا مجبور شدند هویتشان را تغییردهندخبری در دست نیست به همین شکل خواننده‌ی رمان مطمئن نمی‌شود هرگز – حتا پس از پایان رمان – که پلوتنیکوف – هنرمند تبعیدی روس – کی و کجا مرده است؟ یا کنستانسیا نه تنها نمی‌دانیم کی و کجا مرده است بلکه حتا نمی‌دانیم چند بار مرده است و این جادوی فوئنتس است.
این جادو را خوانندگان فوئنتس پیشتر در گرینگوی پیر و آئورا نیز تجربه کرده‌اند و به شکلی رقیق‌تر در پوست‌انداختن و خویشاوندان دور و به شکلی خیلی رقیق‌تر در سرهیدرا و اینس

پیشنهاد می‌کنم این رمان را از دست ندهید:

کنستانسیا / نوشته‌ی کارلوس فوئنتس / ترجمه‌ی عبدالله کوثری / نشر ماهی






بیشتر بخوانیم (به ترتیب الفبا):
  • آشوب یادها / علی‌اکبر سعیدی سیرجانی / چاپ زیبا
  • آئورا / کارلوس فوئنتس / ترجمه‌ی عبدالله کوثری / نشر نی
  • اپرای شناور / جان بارت / سهیل سمی / نشر ققنوس
  • امتحان نهایی / خولیو کورتاسار / مصطفی مفیدی / انتشارات نیلوفر
  • اینس / کارلوس فوئنتس / اسدالله امرایی / انتشارات مروارید
  • ای کوته آستینان / علی اکبر سعیدی سیرجانی
  • برخورد نزدیک در نیویورک / رضا براهنی / نشر جامه دران
  • بهترین داستان‌های کوتاه / گابریل گارسیا مرکز / احمد گلشیری / نشر نگاه
  • پوست انداختن / کارلوس فوئنتس / عبدالله کوثری / انتشارات آگه
  • ترجمه تنهایی،‌ مجموعه مقالات صفی یزدانیان،‌ انتشارات منظومه خرد
  • تسلی‌بخشی‌های فلسفه / آلن دوباتن / عرفان ثابتی / نشر ققنوس
  • خداحافظ گاري كوپر/رومن گاري/ سروش حبيبي/ اتشارات مرواريد
  • خویشاوندان دور / کارلوس فوئنتس / مصطفی مفیدی / انتشارات نیلوفر
  • زندگی در پیش رو / رومن گاری / لیلی گلستان / انتشارات بازتاب نگار
  • سر هیدرا / کارلوس فوئنتس / کاوه میرعباسی / انتشارات آگاه
  • ضحاک ماردوش / علی اکبر سعیدی سیرجانی
  • قلابي / رومن گاري/سميه نوروزي / نشر چشمه
  • گرینگوی پیر / کارلوس فوئنتس / عبدالله کوثری / انتشارات طرح نو
  • گزیده تاریخ بلعمی / ابوعلی محمد بن محد بلعمی / دکتر رضا انزابی نژاد / موسسه انتشارات امیرکبیر
  • مارسل پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند / الن دوباتن / گلی امامی / انتشارات نیلوفر







Saturday, November 10, 2012

اساطیر الاولین


چند سال پیش جناب قطب‌الدین صادقی یادگار زریران را در تآتر شهر اجرا کرد که شور و زیبایی آن هنوز در خاطرم هست و عجیب شیفته‌ی متن آن بودم؛ در مسیر تلاشم برای رسیدن به متن آن به کتاب پژوهشی در اساطیر ایران رسیدم که علاوه بر یادگار زریران، ارداویراف‌نامه را هم در خود داشت – دارد - . این دو را شیفته‌تر بودم علاوه بر متون دیگر؛ مجموعه‌ی زیبایی است از متون اساطیری ایرانی با توضیحات و پی‌نوشت‌های زیبا
اگر چه پاره‌ی دوم کتاب را نپسندیدم و نیمه‌کاره رهایش کردم اما پاره‌ی نخست که همان متون یادشده است به شدت خواندنی است. آنقدر که یک شب در کافه‌کاما یادگار زریران را از آغاز تا انجام برای دوستان خواندم و تصورم بر این است که بی‌استثنا همه لذت بردند. این لذت را شما هم ببرید با خواندن آن:
پژوهشی در اساطیر ایران (پاره‌ی نخست و پاره‌ی دویم) / مهرداد بهار / به ویراستاری کتایون مزداپور / نشر اگه



بیشتر بخوانیم (به ترتیب الفبا):
  • آشوب یادها / علی‌اکبر سعیدی سیرجانی / چاپ زیبا
  • اپرای شناور / جان بارت / سهیل سمی / نشر ققنوس
  • امتحان نهایی / خولیو کورتاسار / مصطفی مفیدی / انتشارات نیلوفر
  • ای کوته آستینان / علی اکبر سعیدی سیرجانی
  • برخورد نزدیک در نیویورک / رضا براهنی / نشر جامه دران
  • بهترین داستان‌های کوتاه / گابریل گارسیا مرکز / احمد گلشیری / نشر نگاه
  • ترجمه تنهایی،‌ مجموعه مقالات صفی یزدانیان،‌ انتشارات منظومه خرد
  • تسلی‌بخشی‌های فلسفه / آلن دوباتن / عرفان ثابتی / نشر ققنوس
  • خداحافظ گاري كوپر/رومن گاري/ سروش حبيبي/ اتشارات مرواريد.
  • زندگی در پیش رو / رومن گاری / لیلی گلستان / انتشارات بازتاب نگار
  • ضحاک ماردوش / علی اکبر سعیدی سیرجانی
  • قلابي / رومن گاري/سميه نوروزي / نشر چشمه
  • گزیده تاریخ بلعمی / ابوعلی محمد بن محد بلعمی / دکتر رضا انزابی نژاد / موسسه انتشارات امیرکبیر
  • مارسل پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند / الن دوباتن / گلی امامی / انتشارات نیلوفر


Thursday, November 8, 2012

پای در زنجیر، پیش دوستان / به، که با بیگانگان در بوستان




هوای دودآلود تهران و برهوت خاک آلود ایلام را وقتی با کسی یا کسانی باشم که دوست دارم به مراتب ترجیح می‌دهم به پاریس، نیویورک، بارسلون یا هر جای دیگر؛ به همین خاطر است که تازگی‌ها زیاد کافه‌کاما می‌روم؛ به همین خاطر است که تازگی‌ها از تهران رفتن بیزارم؛ به همین خاطر است که مدت‌هاست مسافرت نمی‌روم مگر به اجبار ماموریتی کاری؛ وقتی کسی جایی منتظرت نباشد چه کاری است بروی مسافرت؟ به همین خاطر است که از پای پرواز دبی برگشتم خانه کز کنم پشت مانیتور؛ به همین خاطر است از در ِ سفارت فرانسه برگشنم خانه آشپزی کنم؛‌ به همین خاطر است که پیشنهاد رفتن به استرالیا را رد کردم. هیچ شهری در دنیا نیست که دوست داشته باشم آنجا زندگی کنم اگر قرار است زیبایی‌هایش را تنها ببینم. هیچ زیبایی‌ای را دوست ندارم تنها ببینم به همین خاطر است که فیلم‌هایی که می‌بینم را معرفی می‌کنم کتاب‌هایی که می‌خوانم را پیشنهاد می‌کنم توی کافه‌کاما شعر می‌خوانم و به وجد می‌آیم؛ هیچ کوهی هیچ دشتی هیچ برجی هیچ خیابانی دیدن ندارد آدم‌هاست که دیدن دارند فقط آدم‌ها
 .

Paris, je t'aime

محصول 2006 فرانسه، لیختن‌اشتاین، سوییس و آلمان
کارگردانان: اولیویر آسایاس، برادران کوئن، آلفونسو کوارون، ژرارد دیپاردیو، الکساندر پین، والتر سالس، تام تیکور، گاس ون‌سنت و … .



Tuesday, November 6, 2012

هرچه آن خسرو کند شیرین بود


وقتی می‌شینی توی کافه مثلاً و دیوان شمسشو می‌خونی کلی حال می‌ده
وقتی هم سر کار مثلاً مثنویشو می‌خونی باز کلی حال می‌ده
وقتی هم توی خونه فیه‌مافیهشو می‌خونی باز کلی حال می‌ده
این لامصب هرچی نوشته دُرّ و مرجانه
وقتی هم می‌شینی اپرای عروسکیشو می‌بینی خیلی خوبه
چی بگه آدم ازین بشر
همایون هم که مصداق همون فرزند صالحیه که گلی است از گلهای بهشت
لینکش هم که موجوده برای دانلود حتا
دارم از اپرای عروسکی مولوی حرف می‌زنم زیبا و دلنشین


اپرای عروسکی مولوی
کارگردان، طراح صحنه و نویسنده : بهروز غریب پور
آواز: همایون شجریان و محمد معتمدی 

Thursday, November 1, 2012

پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست / خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگرانی؟


چرا دکتر جمال هنگام کالبد شکافی جنازه‌ی یاشار وجود خاک در ریه‌ی او را پنهان می‌کند؟ درواقع چرا عمق فاجعه را که احتمال زنده به گور شدن مقتول است کتمان می‌کند؟ اگر فرض کنیم دارد یک‌جورهایی طرف قاتل را می‌گیرد چرا؟ به داستان زندگی خودش مربوط است؟ به طلاقی که گرفته؟ چرا طلاق گرفته؟ شباهتی بین خود و قاتل – کنان – می‌بیند؟ با خودش فکر می‌کند شاید کار درست را کنان کرده نه او؟ وقتی دارد به دختر بی‌اندازه زیبای کدخدای روستا نگاه می‌کند داردفکر می‌کند زیبایی بعضی زنها فاجعه می‌سازد؟ مشکل ناجی – کمیسر پلیس – بازنش چیست؟ فقط به بیماری بچه‌شان مربوط است؟ مگر ناجی مقصر بوده؟ زن ِ دوست ِ نصرت – سربازرس – خودکشی کرده؟ چرا؟ اگر خود کشی نکرده ازکجا روز مرگ خودش را میدانسته؟ اصلاً زنی که خودکشی کرده زن ِ دوست ِ نصرت بوده یا زن ِ نصرت؟ مشکل عرب‌علی با خانواده‌ی زنش چیست؟ چرا همه‌ی آدم‌های فیلم با زنشان مشکل دارند؟ اصلاً چرا کنان و برادرش یاشار را کشته‌اند؟
چگونگی روایت در فیلم روزی روزگاری در آناتولی فوق‌العاده است. - احساس می‌کنی داری داستانی از چخوف را می‌خوانی -
فیلم با صحنه‌ای از یک تعمیرگاه خارج شهر شروع می‌شود؛ جایی برای تعویض لاستیک و روغن ماشین‌های سنگین احتمالاً؛ صاحب مغازه را می‌بینیم که با دونفر داخل مغازه حرف می‌زند و غذا می‌خورند بیرون هوا سرد است یک سگ پارس می‌کند صاحب مغازه بیرون می‌آید به سگ غذا می‌دهد و تازه اینجا تیتراژ فیلم شروع می‌شود. دو ساعت بعد دوباره با تصویر صاحب مغازه روبرو می‌شویم؛‌ این بار اما جنازه ی او را از زیر خاک بیرون می‌کشیم و تمام این دو ساعت در شب بوده‌ایم.



Once Upon a Time in Anatolia / روزی روزگاری در آناتولی / Bir zamanlar Anadolu'da
کارگردان: نوری بیلگه جیلان
محصول 2011 ترکیه
برنده جایزه ویژه هیات داوران کن در سالی که جود لا و اما تورمن و دیگران به ریاست رابرت دنیرو نخل طلا را نه به «ماخولیا»ی فون‌تریه دادند نه به «باید درباره کوین حرف بزنیم» لین رمزی نه به «آرتیست» نه به همین شاهکار نوری‌بیلگه‌جیلان، روزی روزگاری در آناتولی» دادندش به درخت زندگی