Friday, November 30, 2012

شعر او خوان شعر او دان شعر او بین در جهان




صحنه‌ای در فیلم «شعر گفتن» هست که میجا – پیرزن نقش اول فیلم - از روی پلی که قبل‌تر دختری نوجوان خودش را از روی آن پرت کرده پایین به رودخانه‌ای نگاه می‌کند که از زیر آن می‌گذرد. باد می‌اید و کلاه میجا را با خود می‌برد می‌اندازد توی آب؛ کلاهی که سفید است، خیلی سفید؛ پیشتر از زبان خود میجا شنیده‌ایم که سفید نشانه و نماد معصومیت و بکارت است – ویرجینیتی – همانظور که سرخ در خود خشونتی را دارد که مصداق آن را دررفتار نوه‌ی میجا دیده ایم. افتادن کلاه سفید میجا در آب آن هم به سبب بادی تقدیرگون ختم می‌شود به پذیرفتن پیشنهاد بی‌شرمانه‌ی پیرمردی علیل تا احساس کند مردانگیش را اگر چه به کمک ویاگرا و میجای شصت‌وشش ساله؛ پیرمردی که روی دیگر سکه‌ی نوه‌ی میجاست؛ نوجوانی که شاید برای اثبا مردانگیش مرتکب تجاوز می‌شود و این وسط میجا محصور میان هر دو سرنوشتی بهتر از دختربجه‌ی تجاوزدیده ندارد انگار.
سکوتی که در آن صحنه‌ی نگاه کردن میجا به رودخانه هست در خود فکرهای بر زبان نیامده‌ی پیرزن را دارد و جنایت‌ّهای ما را؛ و همین تحمل‌ناکردنی می‌کند آن را.

*

از بیوتیفول ِ ایناریتو و کپی برابر اصل ِ کیارستمی که بگذریم به وضوح هم سال دیگر ِ مایک لی و هم شعر گفتن ِ لی‌ چانگ دونگ هر دو برای نخل طلای 2010 شایسته‌تر از عمو بونمی بودند که خاطراتش را به یاد می‌آورد! هیات داوارن آن سال به ریاست تیم برتون چه انتخاب بدی داشتند دارم بنیتسیو دل تورو و ویکتور اریس را تصور می‌کنم که سعی در توجیه تیم برتون داشته‌اند و موفق نشده‌اند!



Poetry
محصول 2010 کره جنوبی
نویسنده و کارگردان : لی چانگ دونگ

1 comment:

Unknown said...
This comment has been removed by the author.