Friday, May 4, 2012

هلنا


الفی نمی‌خواهد – نمی‌تواند - قبول کند که پیر شده است از زنش – هلنا - جدا می‌شود و با دختری جوان رابطه‌ای تازه را آغاز می‌کند.

هلنا نمی‌خواهد – نمی‌تواند - قبول کند که شوهرش از او جدا شده است، مدام می‌رود پیش کریستال که فال می‌گیرد و پیشگویی می‌کند و انرژی مثبت می‌دهد به او.
سالی – دختر الفی و هلنا – که هنر خوانده حالا منشی یک گالری‌دار است و کم‌کم دارد وسوسه می‌شود با او که مرد خوش تیپی است و با زنش هم مشکل دارد رابطه‌ ایجاد کند.
روی – شوهر سالی – که اولین رمانش رمان موفقی بوده اما بعداز آن نتواسته کار موق دیگری بنویسد با دختری در آستانه‌ی ازدواج که همسایه‌اش است آشنا می‌شود و هم‌زمان رمان دوستش را که به تازگی مرده است به اسم خودش سپرده دست ناشر.
دختر جوانی که الفی با او آشنا شده یک فاحشه است که جیب الفی را هم خالی می‌کند؛‌
پیش‌بینی‌های کریستال درست از آب درنمی‌آید چون مردی که هلنا با او آشنا می‌شود – جاناتان - نه بلندقد است نه سبزه! (البته دختری که روی با او آشنا شده هم سبزه است هم قدبلند!)
گالری‌داری که سالی وسوسه می‌شود با او رابطه ایجاد کند با دوست سالی رابطه دارد.
دوست روی که تازگی‌ها مرده و روی رمانش را به اسم خودش دارد چاپ می‌کند درواقع نمرده و در کماست؛ حالش هم دارد خوب می‌شود!
همه چیز به همین مسخرگی و به همین تلخی است؛ در دنیایی که همه چیز به همین مسخرگی و به همین تلخی است یک راه پرطرفدار تن دادن به توهم است.
سویدریگایلف بود توی جنایت و مکافات که می‌گفت هرچقدر بیشتر بتوانیم خودمان را فریب دهیم بیشتر می‌توانیم زندگی را تحمل کنیم و این عصاره‌ی فیلم وودی آلن است شاید .
 

You Will Meet a Tall Dark Stranger

محصول 2010 آمریکا و اسپانیا
نویسنده و کارگردان:‌وودی آلن
98 دقیقه رنگی

3 comments:

Unknown said...

چه جوری یعنی؟من واقعا"دوست دارم خودمو فریب بدم ولی فکر می کنم همونم قوه تخیل استثنایی می خواد در حد آن شرلی...
سلام راستی(این واقعا"کپی برداری نبود.خود به خود اینطوری شد)1

نگار said...

چرند گفته.فرقی نمی کنه خودمونو فریب بدیم یا نه در هر حال قابل تحمل نیست

نگار said...

دارم فکر می کنم بعضی وقتا یه وسوسه می تونه وادارت کنه ادامه بدی.آره خودشه!وسوسه.