سانتا برایم کامنت گذاشته که :
یادم هست آن سالها تو این نبودی یغما
تو این شدی
تو را اینگونه کردند
.
فکر میکنم راست میگوید. احساس مکمورفی را دارم بعد از شوکهایی که به او زدند. اینبار زبان ورمکرده و نیمه اویختهاش با چشمهای نیمه باز و راهرفتن کج و کولهاش ادا نبود که روانپریشهای دیگر را سر کار بگذارد. من واقعا این نبودم این شدم من را اینگونه کردند.
8 comments:
مهم اینکه این هستی و می دونی که اینی
من شماره ات ندارم تو که داری معرفت خرج کن یک مسیج بده
na baba khoobi hanooz. moonde ta be mc morphy beresi
to khaterate koodakito kheili ghashang minvisi, bazam benvis
هيچ كسي ايني نبوده ك الان هست و ايني نميمونه ك الان
وقتی مردن را باور می کنی ساکت میشوی.باور می کنی دیوانه بودن را ، دیوانه می شوی. باور می کنی عشق را عاشق می شوی. باور تصور خیال پندار و خواب.
دیشب در هرات
شایدهم در کابل
میان مزرعه خشخاش
مرده بودم
باد می وزید و نشئه گی ممد حیات بود
مرا با شیره گل خشخاش مومیایی کرده بودند
تسلیت میگم برادر. خانه را تمدید کردم. گران!
گذر عمر و مسائل اون همه را همینطوری میکنه، البته اصل آدمها که عوض نمیشه، فقط روحیه دستخوش حوادث میشه. شادزی جوان
migam kash ma ham berim timarestan bastari shim.fekreshi bokon oon too hich masooliati nadari,hich kasam azat tavaghoi nadare
Post a Comment