Tuesday, February 8, 2011

مرا با خود ببر


خانم لیلا بابایی فلاح
نویسنده‌ی محترم داستان "مرا با خود ببر"
وقتی از یک المان فانتزی در یک داستان استفاده می‌شود یعنی خلاقیت نویسنده کلید خورده است و خودبخود سطح انتظار مخاطب متناسب با آن خلاقیت رشد پیدا خواهد کرد. لازم است که این خلاقیت در جزییات متناسب نیز حفظ شود یعنی مثلا اگر راوی ِ داستان را یک کمد انتخاب کردیم آنقدر با این زاویه‌ی دید یگانه شویم که بتوانیم جهان را از چشم آن کمد ببینیم؛ در داستان "مرا با خود ببر" این اتفاق نیفتاده است. یعنی در نگاه کمد هیچ چیز کمدیی (به ضم میم و بی ربط به Comedy) نمی بینیم.
خلاقیت باید امتداد داشته باشد.

12 comments:

دونقطه said...

بله باید می گفتید

و اینکه واقعاً برای خلاقیت فرمول ترویج می کنید ؟

مهدیه said...

اه اه پس چه افتضاحی بوده... اصلن خوشم نیومد.
در ضمن ما رو کشتی با این کتاب یکباره بخون و یکباره هم بنویس خلاص مون کن.
اصلن بی زحمت دیگه نخونش . چیه این کتابه؟ ها؟ چه جذابیتی داره؟ مگه آدم ملزمه که حتمن تموم کنه هر کتابی رو؟
چیه واقعن؟
این که از این.
نکته ی بعدی اینه که آشفتگی های ترلس جوان رو امروز تموم کردم. کتابه خیلی باحال بود و خوندنش با توجه به ترجمه اش وقت گیر بود اما جالبیش به این بود که نویسنده در بیست و شش سالگی اینو نوشته... فکر کن...
اصلن هم خبری از این فالش زدن های خانم بابایی توش نبود.
ول کن دیگه.

علیک سلام!
کو اون مینیمال که گفتی؟
ها؟

سیاووش said...

کتاب فریدون سه پسر داشت به قلم نویسنده ی گل و توانا آقای معروفی فکر کنم باشه و درباره ی انقلاب و اسطوره ی شاهنامه ای فریدون هست که سه پسر داشت به نام ایرج و سلم و تور که به ترتیب وارث ایران و روم و توران میشن و یه جوری با حوادث انقلاب قاطیشون کرده که من خیلی لذت بردم خیلی اونوقت هم از یه کتابخونه ی مجازی دانلود کردمش به صورت متن پی دی اف اگر گیرت نیومد تو نت فکر کنم هنوز داشته باشم اش رو تخم چشمام
در این مورد کمد که فرمودین یادم افتاد به یه کتاب از کاستاندا که تو جوونیم خوندم و توش دون خوان راه و رسم عقاب بودن و از دید عقاب نگاه کردن رو یاد می داد
جالب بود

Anonymous said...

این دیالوگ با صدای آق منگول ادا شود : یه دفه اسم وبلاگت رو عوض یغما بذار گفتگو های من و لیلا دیگه بابا!
آویزونتیم از شرق کشور

مهربون said...

این چند تا کتاب داره ازش کتابی نخوندم

Unknown said...

خب اين نظر توئه چقدر اصرار داري

Unknown said...

چرا از فيلم هاي جيم جارموش خوشم مياد
فيلم گوست داگ و مرد مرده راخيلي دوست دارم
از عجيب تر از بهشت بدم نيومد راستش شيفته ش نشدم
از فيلم هايي که مي خوان بگن خيلي متفاوتن زياد خوشم نمياد فکر مي کنم کارگردان داره ادا درمياره

kukuie said...

سلام
برای دوستان دعوتنامه خصوصی ایمیل کردم.ایمیل تو را که نداشتم.
این راهم ببین.
http://kukuie.blogspot.com/2011/01/blog-post_23.html
شایدعلاقه مند بودی

هما said...

خداااااااااااا
چ گیری دادی ب این بدبخت؟

نگار said...

امتداد خلاقیت کاملا ضروریه.مثل امتداد لذتی که به ارگاسم ختم میشه.که اگه امتدادش حفظ نشه از ارگاسم خبری نیست.

شکلات تلخ said...

منم با مهدیه موافقم.شورش در اومد.ییهو بخون همه رو.نظرتم بگو و خلاص

هوای تو said...

گرچه که از مطالب واطلاعت داستانیت استفاده میکنم اما چون کارای این نویسنده رو باهاش آشنانیستم دراینمورد نظری نمیدم.
اینجا:/http://mavafilm.blogfa.com/ یه نگاه کوچیک به"نابخشوده روگذاشتم.