تازه
این کسی بود که شروع داستانش از تبارشناسی
اخلاق نیچه بود؛ حرف میزد و از نیجه مثال
میآورد؛ حرف میزد و از حقوق زنان
میگفت؛ حرف میزد و از آزادی و از انسانیت
میگفت؛ بگذریم؛
بیشترین
آسیب را از کسانی میخوری که بیشتر دوستشان
داری؛ از بیمهری و بیوفایی یار حرف
نمیزنم یا از جور رقیب؛ دارم از یک قانون
نانوشتهی دیگر حرف میزنم که هرچقدر
کسی پتانسیل آسیب رساندنش به تو بیشتر
باشد بیشتر هم در معرض این هستی که دوست
داشته باشیش؛ سر نخ حکایت دوری و دوستی
هم شاید همینجا باشد و همینطور ماندگار
شدن عشقهایی که آدمهای درگیر آن دچار
فراق و هجرانند تا وصال و نزدیکی؛
از
طرفی باوجود ظاهر اندکی عجیب این گزاره
اما واقعیتی انکارناپذیر به نظر میرسد
این واقعیت که نمیدانی چه میخواهی؛
دست و پا میزنی؛ سکس میکنی و مطمئن
نیستی؛ سیگار میکشی و مطمئن نیستی،
میگویی دوستت دارم و مطمئن نیستی؛ گریه
میکنی، بدخواب میشوی، مینویسی و عکس
میگیری و میخوانی و پادرهواتر میشوی.
هرچه
عریانتر، نخواستنی تر است هر چیز انگار
جود لا را در کلوسر مایک
نیکولز با گوشت و پوست و استخوان میفهمم
closer
محصول
2004
آمریکا
کارگردان:
مایک
نیکولز
نامزد
اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای
کلایو اوون
نامزد
اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای
ناتالی پورتمن
عنوان مطلب از شعری است که یادم نیست از کیست ؛ هندی بود اگر اشتباه نکنم
4 comments:
خوانده ام در برگهای آخر فصل کتاب
روز اخر ماتم بی در کجایی مشکل است .
این را هم می شود در ادامه روند همان دوری و دوستی که به آن اشاره کرده ایی بررسی کرد .
سپاس .
Post a Comment