بله؛ احتمالا آن اوایل به این پیچیدگی نبوده همه چیز؛ دست میبردهای لابد چیزی گیر میآوردی، چیزی که لزوما به چیزهای دیگر بند نبود؛ اینکه چرا کمکم اینجور شده خب خاصیت جهان است لابد مثل بینظمی و انتروپی و این حرفها. یعنی آدم درست میرسد به حرف اکتاو (ژان رنوار) در قاعده بازی که وحشتناکترین چیز زندگی همین است که هرکس دلیل خودش را دارد. بله هرکس دلیل خودش را دارد و این وسط همه داریم قربانی میشویم و تقصیر هیچکس هم نیست. عرض کردم، خاصیت جهان است انگار. همین فیلمی که گفتم را دقت کنید؛ عدهای آدم از شکلهای مختلف دور هم جمع شدهاند و هرکدام دلیل خودشان را دارند و همه دارند به یغما میروند (میدهند، میکشند هم را، میسپارند هم را و … . این خاصیت یغماست که به هر فعلی تن میدهد؛ شاید اوایل این طور نبوده و تن نمیداده اینقدر: کمکم اینجور شده) دوستداشتنهایشان، انگیزههایشان، سلایق و علایقشان، ملغمهای شده نافرم که دقت که میکنی همینی است که تن دادهایم و نفس میکشیم در آن؛ مطمئن نیستم رنوار از همان اول میخواسته یک کمدی بسازد و حاصلش شده این یا این واقعیت وضعیتی است که جبرا کمدی میشود. ببینید مثلا رابرت به شوماخر می گوید (راهی ندارم جز این که اخراجت کنم؛ این قلبمو میشکنه اما نمیتونم مهمونامو جلو تیر تو بذارم بالاخره اونا هم برا زندگیشون ارزش قایلن.) مسخره نیست؟ کل قضیه رو میگم؛
یا رابرت میگه (هی کامیل این مسخره بازیو تمومش کن) و کامیل میگه (کدوم؟ همینی که تو توش شدی ارباب؟)
مسخرهس و اگه مسخره نباشه ما توش هیچی نیستیم.
این وسط هیچی به مسخرگی و لودگی عشق و عاشقی نیس و حرفی که جنولیو میزنه که (چیزی که به اسم عشق الان توی جامعه هست فقط آمیختن دو تا هوسه و تماس دو تا پوست نه جیزی بیشتر) از روی نوستالژی عشقای کلاسیک نیست و یک جور بیان امر متعالی مبتذله.
و شاهکلیدا البته دست اکتاوه و حرفاش؛ بگذریم که حرفی ازین دست که (میخوام برم گم و گور شم که از دست دونستن اینکه چی درسته و چی غلط راحت بشم) یه جوری نشسته توی فیلم که اصلا حس نمیکنی برای یه فیلم کمدی قلمبهس. بد وضعیتیه آقا؛ بد وضعیتیه.
یا باز این حرف اکتاو که این گرفتاری قهرمانای امروزه که توی آسمون فوقالعادهن اما وقتی برمیگردن زمین ضعیف و درمونده و بیپناهن .
بگدریم اقا؛ همه چی بدجوری پیچیده شده.
همین فیلم هم که دارم دربارهش حرف میزنم در نهایت سادگی و پیچیدگیه. کمدیای که آدمو به فکر فرو میبره عمیقا.
La Règle du Jeu
محصول ۱۹۳۹ فرانسه
۱۱۰ دقیقه سیاه و سفید
نویسنده و کارگردان: ژان رنوار
2 comments:
سلام من چند وقته که میخونمت هر چند گاهی وقتا باید فیلمارو دید تا فهمید که چی میگی- آقا فیلم خوب دیگه کم شده بد وضعیتیه الان جدایی نادر از سیمین رو دیدم راستش توقعم بیشتر بود-ولی تشکر میکنم بابت توضیحاتت -هیچی همینطوری-گفتم یه تشکری بکنیم بابت معرفی خوبت.
راستی شما متن فرانسوی زیاد میخونید؟ از ویرگول و تیره گذاشتنتون به ایت سبک و ... میگم.
قدر این زمان مجردی رو بدون وگرنه باید ماهی یه بار فیلم خوب ببینی..
Post a Comment