خوان خوزه آریولا نویسنده مکزیکی داستانی دارد به نام سوزنبان که بسیار خواندنی است (سه ترجمه از آن هست یکی از عبدالله کوثری عزیز یکی جناب رضا علامهزاده و یکی هم جناب مراد فرهادپور که این آخری در مجموعه سومین کرانه رود توسط انتشارات روشنگران چاپ شده) خلاصه داستان اینکه یک نفر وارد ایستگاه قطاری میشود درحالیکه بلیتی در دست دارد برای شهر "ت” و در فاصله رسیدن قطار حرفهایی از سوزنبان می شنود بسیار عجیب – کمی هم مضحک و دلهرهآور – با تاویلهایی فرامتنی مشخص که الآن موضوع حرفم نیست؛ داستان را حداقل دو جور میتوان نگاه کرد یکی اینکه حرفهای سوزنبان را باور کنیم و وارد فضایی مالیخولیایی شویم؛ یکی هم اینکه فکر کنیم سوزنبان از تنهایی روانپریش شده و بار کمیک اثر را پررنگتر ببینیم. متن به هر دو خوانش یاد شده شدیدا تن میدهد و هر دو خوانش لذتبخش است (لذتی که البته به گفته بورخس همواره توام با شادی نیست). همین بازی هنرمندانه را در شاتر آیلند هم داریم. چه فرض کنیم تدی دانیلز (دیکاپریو) در واقع خودش روانپریش است و حرفهای دکتر کاولی (بن کینگزلی) و دکتر نایرینگ (ماکس فونسیدو که سالها پیشتر با مرگ شطرنج بازی میکرد) را باور کنیم چه فرض کنیم کل جزیره و ماجراهایش بر اساس برنامهای شوم و غیرانسانی طراحی شده و باور کنیم به حدسیاتی که تدی و همزمان مخاطب فیلم میزنند چیزی از ارزش کار کم نمیکند.
شاتر آیلند
محصول 2010 آمریکا
138 دقیقه رنگی
کارگردان: مارتین اسکورسیزی
نویسنده: لایتا کالوگریدیس بر اساس رمانی از دنیس لهان
* عنوان مطلب برگرفته از شعری از شاملو
8 comments:
ye filmie ke nemishe aslan azash cheshm bardasht, dicaprio ham rooz be rooz behtar mishe. in film mano ye kam yade beautiful mind mindaze vali.
حس مسخره ای دارم. به نظرت چرا دو نفر در دو نقطه مختلف از دنیا باید روز تعطیل بنشینن عدل یه فیلمو ببینن. البته گفته باشم من سریال پاسیفیک رو هم دیدم و به لطف سینمای خانگی خانه چند ساعتی پر از صدای توپ و تانگ و تیرو تَفَنگ بود. و صد البته تنها بودم و کسی نبود که بگه آی عمو کم کن صدا رو ! یا : بابا من میخوام خاله شادونه یا فیلتیله ببنم! یا اون یکی بگه : دَدَ دو دو دی دی یعنی بابا پاشو بریم با ماشین یه دوری بزنیم چند تا حرف مردونه دارم.من اگه بخوام در مورد شاتر آیلند حرف بزنم فقط :بازی دیکاپریو در این فیلم و اینسپشن از یک نوع جنس اند . والبته اولی خیلی عاشقانه تر از دومیه واگه بشه در چند کلمه توصیف کنم حال قهرمان فیلمو باید بگم : ماجرای عشقی که به جنون کشیده شده.با شکلات تلخ زیاد موافق نیستم ذهن زیبا با شاتر اصلن قابل مقایسه نیست
حالت چطوره مهرزاد؟ خوبی؟
سلام مهرزاد
آدرس وبلاگم عوض شده
آدرس جدید رو تو همین کامنت می گذارم
نمیدونم چرا یاد نمایش ترومن افتادم اینها رو که خوندم. اون فیلم رو خیلی دوست دارم و فکر میکنم یک حرکت کلیدی بوده در تاریخ سینما
درود
. برداشت من در باره انگیزه اسکورسیزی برایساخت شاتر آیلند جنگ و اثرات منفی اون در روح انسانه.این جنگ میتونه بین کشورها (مثلآ آلمان و...) یا بین افراد انسانی (مثل دی کاپریو وهمسرش باشه..
مهرزاد جان نمیدونم چطور باید برات کامنت خصوصی بذارم..پس لطفن این کامنت +کامنتی که برات توی این پست http://yaqma.blogspot.com/2011/03/blog-post.html
بصورت خصوصی گذاشتم حذف کن(اونجا فامیلیم رو نوشتم) نمیخام اسمم تو گوگل باشه..ممنون
دوتاشون محشرن
سوزن بان و شاتر ایلند!
Post a Comment