Saturday, October 13, 2012

اگر نیت صدساله دارید آدم تربیت کنید



ابنای بشر به هیچ چیز به اندازه ی ناراضی بودن علاقه مند نیستند. دلایل ناراضی بودن بسیاراند: ضعف و سستی بدن ها، ناپایداری عشق ها، تزویر و ریا در زندگی اجتماعی، بی اعتباری دوستی‌ها و تأثیر مرگ‌بار عادت‌ها. در مقابل این همه ناملایمات دائمی، طبیعی است متوقع باشیم که هیچ حادثه ای به اندازه ی فرا رسیدن مرگ مان خوش آیند نباشد

*

تاثيري كه مي‌گويند محيط روي آدم مي‌گذارد بيشتر از همه درباره محيط فكري يا روشنفكري صادق است. آدم را افكارش مي‌سازد، تعداد افكار خيلي كم‌تر از تعداد آدمهاست، در نتيجه همه آدم‌هايي كه فكر واحدي دارند مثل هم‌اند. از آنجايي كه يك انديشه هيچ چيز مادي ندارد، همه آدمهايي كه تنها بطور مادي آدمي را دوره مي‌كنند كه انديشه‌اي دارد، هيچ تغييري در اين انديشه ايجاد نمي‌كنند.

+

از آنجا كه عادت همه چيز را سست مي‌كند، آنچه ما را بهتر به ياد كسي مي‌اندازد درست هماني است كه از ياد برده بوديم (چون بي‌اهميت بوده است و در نتيجه گذاشته‌ايم كه همه نيرويش را حفظ كند). از همين روست كه بهترين بخش ياد ما در بيرون از ماست، در نسيمي باراني، در بوي ناي اتاقي يا بوي آتشي تازه‌افروخته، در هر آنچه آن بخشي از خويشتن را در آن باز مي‌يابيم كه هوش، چون به كاريش نمي‌آمد، ناديده گرفته بود، واپسين گنجينه گذشته، بهترين، هماني كه وقتي چشمه همه اشكهايت خشكيده مي‌نمايد، باز مي‌تواند تو را بگرياند. بيرون از ما؟ به بيان بهتر درون ما، اما از چشممان پنهان، در پرده فراموشي‌اي بيش و كم دير پاييده. تنها به ياري همين فراموشي است كه گهگاه مي‌توانيم آني را كه زماني بوديم بازبيابيم، در برابر چيزها هماني بشويم كه در گذشته بوديم، و دوباره رنج بكشيم، چون ديگر نه خودمان كه آن آدم گذشته‌هاييم، و او كسي را دوست مي‌داشت كه ما اكنون به او بي‌اعتناييم. در روشناي تند حافظه عادت‌آميز، تصويرهاي گذشته رفته‌رفته رنگ مي‌بازد، محو مي‌شود، و از آنها چيزي به جا نمي‌ماند، ديگر نمي‌توان بازشان يافت. يا شايد ديگر بازشان نمي‌يافتيم اگر كلمه‌هايي آنها را به دقت در درون فراموشي حفظ نمي‌كرد، به همان‌گونه كه كتابي، كه اگر نسخه‌اي از آن را به كتابخانه ملي ندهند اين خطر هست كه ناياب شود.

+

سوان در گذشته اغلب از وحشت اين فكر كه روزي ديگر اودت را دوست نخواهد داشت با خود عهد كرده بود كه بهوش باشد، و همين كه حس كرد عشقش او را ترك مي‌كند در او چنگ بزند، نگهش دارد. اما اكنون، همزمان با سست‌تر شدن عشق، ميلش به عاشق ماندن نيز فروكش مي‌كرد. چرا كه نمي‌توان دگرگون شد، يعني آدم ديگري شد و همچنان پيرو عواطف آدم پيشيني بود كه ديگر نيست.

+

آنان که عاشق اند و آنان که خوشبختند، مشابهتی با هم ندارند.

+

من کارهای روشنفکرانه ام را در ذهنم انجام می دهم و زمانی که با دیگران وقت می گذرانم برایم فرقی ندارد که هوشمند باشند یا نه، همان اندازه که مهربان و صمیمی و غیره باشند برایم کافیست

+

دوستی در نهایت چیزی بیشتر از دروغی نیست که ما را بر آن می دارد بپذیریم بطور علاج ناپذیری تنها هستیم.

+

شواهد عمیق مفهوم زندگی را افراد سرحال و خشنود بر جای نگذاشته اند. ظاهرا چنین دانشی معمولا امتیاز خاص و موهبت منحصربفردی است که فقط نصیب افرادی شده است که سخت مصیبت دیده اند


+

هیچ انسانی آن اندازه خردمند نیست که در برهه ای از جوانی چیزهایی نگفته یا کارهایی نکرده باشد که دراواخر زندگی چنان ناخوشایند و مذموم به نظر نرسند که اگر قدرت داشت ، به هر وسیله ای ، آن ها را از خاطره ها محو می کرد.اما این فرد نباید مطلقاْ پشیمان باشد ، چون نمی تواند قطعاْ مطمئن باشد در این لحظه هم مرد خردمندی است – مگر اینکه از تمام بوته های آزمایش فرساینده ای که انسان را به این مرحله می رساند عبور کرده باشد.می دانم جوانانی هستند…که معلمین شان از ابتدای تحصیل ذهنی شریف ،اخلاقی ناب در وجودشان نهادینه کرده اند.احتمالاْ اگر بر گذشتشان مروری کنند ، چیزی برای پشیمانی نمی یابند: اگر دلشان بخواهد می توانند شرح امضاء شده ای از هر چیزی که گفته اند یا انجام داده اند منتشر کنند : اما موجودات مفلوکی هستند، وارثان مذبوح تزهای منحط،و خردشان منفی و عقیم است.ما نمی توانیم خرد را بیاموزیم،باید آن را از طریق کشف و شهود شخصی دریابیم،کاری که فقط خودمان از عهده بر می آییم،و کسی نمی تواند ما را از آن معاف کند.

+

شی ء بی تحرکی وجود دارد با قابلیتی برای درآوردن کفر آدم به حدی که هیچ انسانی قادر به انجام آن نیست: بنام پیانو!

+

وقتی غمگین هستیم بهترین کار اینست که در گرمای مطبوع تختخوابمان دراز بکشیم و در آنجا که تمام تلاش ها و درگیری ها پایان می یابد، بهتر است حتی سرمان را زیر پتو کنیم و با تمام وجود، خود را به دست امواج گریه بسپاریم، همچون شاخه هایی در باد پاییزی



این‌ها که در بالا نوشتم تکه‌هایی از کتاب وزین درجستجوی زمان از دست رفته نوشته‌ی مارسل پروست است اما کتابی که می‌خواهم در اینجا پیشنهاد کنم کتاب دیگری است:
مارسل پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند / نوشته‌ی الن دوباتن / ترجمه گلی امامی / انتشارات نیلوفر / 211 صفحه
عنوان کتاب انتظار آدم را به شدت بالا می‌برد و موافق ایجاد این فکر نیستم اما خواندن دارد.

بیشتر بخوانیم (به ترتیب حروف الفبا) :

4 comments:

Anonymous said...

نه نخوندم . اما به پیشنهاد شما می خونم چون می دونم
باید خواندنی باشد . در جستجوی زمان از دست رفته هم رفت در لیست .

Unknown said...
This comment has been removed by the author.
Unknown said...

خیلی ام خوب نیستن.مثلا" در اینکه آدما تنهان که شکی نیست ولی این معنیش اینه که دوستی یه دروغه؟!دوستی یه قسمت از لحظات خوب زندگیه
یا اینکه آدم سرحال وخشنود با مصیبت دیده حتما"دو نفرن؟
پارگراف سوم اما خیلی عالیه!

Unknown said...

تازه حافظم می گه:کی شعر تر انگیزد،خاطر که حزین باشد....1