مادرم رفته بانک درخواست وام خودرو داده. مادر که میگویم نه که فکر کنید یک مادر سی و جند ساله که صبحها روزنامه میخواند و عصرها توی پارک نرمش میکند. مادرم شصت ساله است. سواد ندارد. اعصاب هم. میگوید دو بار از شیر گرفتهامت؛ بار اول که به چه مکافاتی از شیر گرفتمت چند روز بعد پدرت فوت شد دوباره شیر دادم بهت. بعد از چند وقت دوباره از شیر گرفتهامت. به معاون شعبه بانک گفته وام خودرو را برای پسرم میخوام که دوبار از شیر گرفتهامش. گفته میخواهم پنجشنبهها ببردم صالاباد. دلش برای پسرهایش که مردهاند تنگ میشود. برای شوهرش. میگوید قسطش را خودم میدهم میگوید زیاد تند نرو باهاش؛ فقط پنجشنبهها ببرم سر خاک رضا. دلم پر از مار و موری است.
7 comments:
من قربون مامانی که دلش پر ازماری موری هست بشم، چه محکم باید باشه این مامان و چه صبور. با این مامان راه بیا خیلی زیاد، که اگر کوه هم بود هی ازش میکندن تا حالا پایین ریخته بود.
راستی زندگی جدیدت مبارک...حالا چرا سفر فرانسه کنسل شد؟
دوميم داييم ك شهيد ميشه با بابا بزرگ مصاحبه ميكنن ك ....اونم بر ميگرده ميگه خوشحالم ك دوتا پسرم رو تو اين راه دادم و ....
مامان بزرگ از اون روز تا حالا با بابا بزرگ قهره و اتاقشو جدا كرده و .... دلش هميشه مار و موريه، هميشه.
تو در کمرگاه دریا دست حلقه توانی کرد
چون دوبار از شیر گرفته اندت... مثل موسی
درباره ی پست پایین میخواستم یک چیزی بنویسم... بعد رفتم توی فکر خواب پروانه شدن. از سرم پرید
در برکه بگسسته از رودی،
بودی چو نابودی
akhey, mamanet kheili gonah dare
صالاباد
Post a Comment