از آنان میخواهم یک شعر را
مثل یک قطعه فیلم رنگی
جلو نور بگیرند
یا گوش بر کندوی آن بچسبانند
میگویم موشی را در یک شعر بیاندازید
و ببینید راه خروج را چگونه میکاود
یا وارد اتاق شعر شوید
و بر دیوار در پی کلید برق دست بسایید
از آنان میخواهم بر سطح یک شعر
به اسکی روی آب بپردازند
به سوی نام شاعر در ساحل
موجوار به حرکت درآیند
آنچه اما آنان میخواهند
بستن شعر است به صندلی با یک طناب
و شکنجهاش
تا اعتراف بگیرند.
با یک کابل به جان آن میافتند
تا بفهمند چه معنایی میدهد.
بعد از مدتها یک مجموعه شعر خیلی خوب خواندم که خواندن شعرهایش لذتبخش است به شما هم معرفی میکنم:
هنر غرق شدن؛ گزیدهی اشعار بیلی کالینز؛ ترجمهی مجتبی ویسی
نشر چشمه؛ 125 صفحه؛ 2800 تومان
13 comments:
شعر را باید از این خانه برون بردن و کشتن تا که بیگانه نداند که تو در خانه ی مایی .
سلام . خيلي مايل بودم كه ايميلي از شما مي داشتم تا بيشتر با شما ارتباط مي داشتم . اين وبلاگ اصلي من نيست و وبلاگ فرعي منه . اما خوندن تمام پست هاي شما هميشه برام لذت بخش بوده اند . دايره كلمات گسترده شما كمك شاياني به اين خوانده شدن مي كنه و اين كه هميشه هرچيزي رو كه داري يك درك مستند از متنه و نه مثل من و خيلي هاي ديگر كپي از واژه هاي ديگران .
شعرش جالب بود مرسی...
از بس این کامنت دونی ی تو واردارم کرد"عنکبوت" باشم واقعن دارم تبدیل به همون می شم...
اصلن من عنکبوتم
پس زیستن در کله ی تباه شده ی یک اسب چی شد؟
حالا باز خوبه که اسمشو فنا نذاشتی!
خيلي خوب بود .چسبيد
در مورد نوستالگیا بود .اما راستش باید با واسواس خاصی بنویسم که فعلآ خیلی وقت ندارم
مبارکه
البته من همان مهربون بدیم یا همان زبان و خط دوست:))
تو هنگ کنگ چیکار می کنی؟!و
merci az ketab..
اول که شاهرخ بودی حالا مهرزاد میرزایی.دو روز دیگه نیای بگی من اصلا دخترم
شب یلدات مبارک راستی
از طرف شکلات تلخ:)و
Post a Comment