جنگ كه تمام شد من هفت سالم بود، برادر بزرگترم 11 سال، آن يكي برادرم 13 سال، خواهرم 15 سال، آن يكي خواهرم 17 سال، برادر بزرگترمان 21 سال، مادرم 38 سال، پدرمان را از دست داده بوديم، يكي از برادرها را نيز؛ تاثيرات سالهاي لعنتي جنگ گفتني نيست، رفتارهايمان طبيعي نيست، پرخاشهايمان، ترسهايمان، ريسك نكردنهايمان، تا از هم دور ميشويم دلتنگ ميشويم، بدطاقتي ميكنيم، برادر بزرگمان هنوز فكر ميكند مسووليت همه ما با اوست، توي فضاي فكري او ما هنوز زير بمبارانيم، نبايد خيلي از سنگرهايمان دور شويم، فكر ميكند حالا كه پدرمان نيست بايد مراقب ما باشد، بعد از 25 سال هنوز اين بار چيزي از سنگينيش كم نشده؛ برادري كه همين چند ماه پيش با دستهاي خودمان خاك كرديم هيچ وقت نتوانست با خاطرات برادر ديگري كه توي جنگ از دست داده بوديم كنار بيايد، مثل من كه نميتوانم با خاطرات برادري كه همين چند ماه پيش خاك كرديم كنار بيايم؛ مادرم بلد نيست خوشحال باشد، به خاطرات سالهاي جنگ نزديكتر است تا هر چيز ديگري و اين شرايط را بدتر ميكند؛ اينها را نمي گويم كه درد دل كرده باشم. مي خواهم بگويم جنگ تاثيرات خودش را داشت و تاثيرات جنگ تاثيرات بعدي و تاثيرات بعدي تاثيرات بعديتر و اين داستان مثل دومينوهايي كه رديف شده باشند و افتادن اولي تا افتادن آخري ادامه پيدا مي كند هزار نسل هم كه طول بكشد تا آخرين نفس از شر تاثيرات جنگ راحت نميشويم.
آدم ديالوگ حفظ كردن نيستم، به ندرت ديالوگي از يك فيلم توي ذهنم ميماند، حتي اعتراف ميكنم داستان خيلي از فيلمها هم توي ذهنم نميماند؛ در مورد بيشتر فيلمهايي هم كه داستانشان توي ذهنم است وقتي كسي ازم ميپرسد آخر فيلم چه اتفاقي ميافتد معمولا يادم نيست، چيزي كه از فيلمها يادم ميماند – اگر بماند – فضاي فيلمهاست و معمولا برخي كادرها، برخي نماها و حسهايي كه با آنها تجربه كردهام. مثلا آن دراز كشيدنهاي طولانيمدت بيلي موري توي گلهاي پرپر و كلا زندگيش روي كاناپه و آن تصويري كه از آينهي ماشين در حال حركت نگاه ميكند خيلي توي ذهنم پررنگ مانده است؛ گلهاي پرپر Broken Flowers-- را دوست داشتم؛ از قهوه و سيگار تقريبا چيزي يادم نيست جز آن صحنهي بنيني؛ آن كار كوتاهي كه جارموش توي ده دقيقه پيرتر –Ten Minutes Older- ساخته بود قشنگ توي ذهنم مانده؛ اصلا ايدهي فوقالعادهاي بود كه من چنين ايدهاي را –تركيب بازي با واقعيت، رو شدن ِ دوربين و پنهان ماندن دوربيني ديگر، دوربيني سوبژكتيو كه دست مخاطب است انگار– از يكي مثل كيارستمي انتظار داشتم؛ گوستداگ را دوست داشتم به خاطر كفترهاش و آن زندگي آييني و ساموراييوار آدمكش؛ از مرد مرده موسيقي شاهكارش يادم است كه من نميدانم چرا توي موسيقيهاي جاز برتر تاريخ سينما كه مجله فيلم درآورده بود نبود – مگر آن موسيقي جار نبود؟ اگر نبود پس چه لعنتياي بود؟- و آن صحنهي آغازين توي قطار، فيد اوت ها و تصاويري كه از پنجره قطار مي بينيم؛ گرفتار قانون –هزار ترجمه براي اين فيلم ديده ام اصلش Down ba Law است – از معدو فيلمهايي است كه ريزهكاريهايش را هم به ياد دارم؛ هنوز فكر ميكنم بهترين فيلمي است كه از جارموش ديدهام بين اين همه فيلم خوب كه اين بشر ساخته؛ آن فضاي قصهگون و روياآلود كه اگر تن ندهي به اين برداشت كه اينها تخيلات يكي از زندانيان است با يك فيلم زيبا مواجهي و اگر تن بدهي با يك فيلم زيباي ديگر؛ من را ياد داستاني از گوگول مياندازد توي يادداشتهاي يك ديوانه اگر حافظهام درست ياري كند اسم داستان، شايعه بود؛ مخاطب در برابر يك شايعه قرار ميگرفت و اين بستگي به نوع فكر مخاطب داشت كه از كجاي داستان حرفهاي راوي را قبول بكند يا نكند؛ الآن كه اين راگفتم ياد پنين ناباكوف افتادم كه آخر رمان متوجه مي شوي راوي اصلا آدم بيطرفي كه نيست هيچ خيلي هم مغرضانه نوشته هرچي كه تا الآن خواندهاي و عجب شاهكاري بود؛ از "عجيبتر از بهشت" دختر خالهاي مجارستاني يادم است كه ميآيد پيش پسرخالهي آمريكايياش؛ يك داستان كوتاه مشترك هم نوشتم تحت تاثير اين فيلم كه يادش به خير! اينها را گفتم كه بگويم جيم جارموش يكي از كارگردانهايي است كه فيلمهايش را دوست دارم و اين آخرين فيلمي كه از او ديدهام و بر حسب اتفاق اولين فيلمي است كه ساخته همان فضا و حس وحال فيلمهاي ديگرش را دارد و عجيب دوستداشتني است.
نيويورك را كه هميشه تصوير آن توي ذهن من شهري با ساختمانهاي شيشهاي بزرگ و خيابانهاي تميز كه مركز اقتصادي دنياست از چشم نوجواني آس و پاس و عشق موسيقي نشان ميدهد كه نه تميز است و نه شلوغ. الي – بر وزن علي – كه چيني ها به خانه و كاشانه اش حمله كرده اند جايي بند نمي شود – از اين نظر درست مثل لني است توي خداحافظ گري كوپر – مادرش در يك آسايشگاه رواني است بقيه خانوادهاش احتمالا كشته شده اند مدرسه نمي رود جاي ثابتي ندارد و هرچند وقت يك بار جايش را عوض مي كند. به نظرم فيلم كاملا يك فيلم ضدجنگ است اگرچه اصلا اينجور به نظر نميرسد.
Permanent Vacation
محصول 1980 آمريكا
75 دقيقه رنگي
نويسنده و كارگردان: جيم جارموش
زيرنويساش را دارم ترجمه ميكنم به زودي لينكش را ميگذارم هر چند چندان نيازي هم به زيرنويس ندارد.
21 comments:
هه اولش فکر کردم نوشتی خداحافظی همیشگی !!!
دوباره که برگشتم دیدم اینکه تطیلاته ...به هر حال این فیلمو از جارموش ندیدم.
و تاثیرات وحشتناک جنگو هر چند کوتاه لمسش کردم اون زمانایی که بابا نبود و ما مان مجبور بود شبانه روز برای بچه های قد و نیمقدش جون بکنه و عصبیتی که الان داره و هیچ وقت تموم نمیشه و خوشحالی که هیچ وقت نداشته و نداره ... درک می کنم این اوضاعو هرچند اندک
بعضی وقایع ناخوشایند در زندگی آدم پیش میاد. دست تو نیست، تقدیر اینطور بوده. واقعیت هست و نمیتونی تغییرش بدی. میتونی اجازه بدی همه زندگیت را تحت تاثیر خودش قرار بده و نابود کنه، میتونی بگذاریش توی یک فایل در پس اعماق ذهنت.لزومی هم نداره که به زور بخواهی فراموشش کنی.چون کمرنگ میشه اما فراموش نمیشه.مهم اینه که هوشمندانه برخورد کنی، نمیگم تاثیر نداره و آسیب نمیبینی،همه ماها از جنگ و هزار اتفاق دیگه آسیب دیدیم و اجق وجقی شدیم. ولی زندگی ارزش هیچ چیز نداره بجز شاد بودن. شادزی جوان
سلام بیشتر از این فیلم
down by law
فیلم mystery train
به زیرنویس فارسی احتیاج داره
حتی تمام زیرنویسهای انگلیسی هم که واسه این فیلم جامرموش وجود دارن فقط بخش ژاپنی رو زیرنویس کردن و انگلبسیش بدون زیرنویسه
وقتی از جنگ مینویسی بد جوری شبیه حسین میشی... نه نوشتنت...حست رو میگم...منم همین حسو دارم...نه با این کیفیت... ولی زمین تا آسمون باهم و با حسین فرق داریم...
این خوبه...
باهات در مورد دومینو به اندازه ی همه روزهای تموم نشدنیِ فرار-فرار موافقم... این خیلی بده...
.....
جارموش هم آره منم ار زمین خورده ی قانون و اون موسیقی شاهکارش اساسی لذت بردم!...مخصوصا تیتراژ شروع فیلم... کلا جارموش موسیقی شناسییه که اتفاقا کارگردان هم هست... یه فیلم داره به اسم "سال اسب" در مورد نیل یانگ ... ندیدیش برو ببین...
جنگ يك فرايند رواني داره كه تا بسياري وقت ها ادامه خواهد داشت .
اين جا كه من ميشينم و چيزي بجز شهيد نداده و خراي از جنگ نداشته هنوز كه هنوز ميشه
آزاد سازي خرمشهر برام ياد اورد اون قلك هاي تانكيي بود كه ميدادن و بايد پرش مي كرديم . واي به حال اونايي كه تو مغزبمب بارونها بودند
سلام برادر جان.
چطوری؟
عالی نوشته بودی... طوری که بعد از تمام شدن پستت انگار که یک نفس حرفهایم را گفته باشم و حالا نفس عمیقی بکشم..
این روزهایم چندان از فیلم پر نیست و از کتاب هم... بیهودگی جا خوش کرده در تمام لحظه ها...
مرسی برای معرفی... امیدوارم ببینمش و دو سه تا فیلمی که نام بردی توی پست و من تا به حال ندیدم...
مرسی بازم
بی زحمت فتوبلاگ رو این گوشه لینک کن چون آدرس غلط بود...
مرسی
تا آخرین نفس.نه.تا آخرین نفس هم تمام نمی شود
گفتم بهت که دو تا از دوستاتو دیدم ؟ وقتی سراغ تورو میگرفتم ته نگاهشون یه چیز عجیب بود بهت تبریک میگم !
آقا قضیه ی اینو بگو
رو ندیدم Permanent Vacation
نمی دونم باید به گه بودن زندگی فکر کنم یا به اینکه رفیق و همبازی بچه گی هام (نه که الان بزرگ باشم ها نه !) بخاطر خوردن دوت تا قرص جقله ی لاغری دیروز رفت گوشه قبرستون. بعد باخودم میگم آخه که چی که هرکی رو که من میشناختم داره میمیره. باید بگم گه به این زندگی. ؟ از ورژن بدتر اش گفته بودم. ورژن بدتر اش اینه که الان به این نتیجه رسیدم همه عقایدم افکارم حرف هام و هرچه که فکر می کردم درسته کگه انجام دادم گه گه و در نهایت گهی غلط و اشتباه بوده. های ! این توبه نامه نیست. من ابله تر از اونم که بتونم خودمو عوض کنم. اصلن حوصله عوض شدن ندارم . حالم از همه چی هایی که گفتم هم بهم میخوره
می فهمم
جنگ...
یادمه یه متنی تو وبلاگم نوشتم خیلی وقت پیش در مورد اتمام ناپذیری جنگ.
پیدا کردم لینکشو می دم بخونی
حتما فیلم دیدنی یه. چند روزی تعطیلات دارم، و وقت برای فیلم دیدن. لینکی سراغ داری که بشه فیلم دانلود کرد؟
فک کنم باید دست از مرور خاطرات برداری خاطرات بس بدی !با وجود اینکه اینطور نوشتنت رو دوس دارم اما دلم می گیره وقتی می بینم هی داره با خود تلخی ها رو دوره می کنه :(((((((
انتخاب موسیقی توی کارای جارموش استثناییه
va man az inja sir nemishavam...
نظرم در مورد جارموش مشابه نظرته
فيلم گوست داگ
عاليه اون خونسردي درعين آرامش اون فرزي و تندي که غافلگيرت مي کنه
salam, man baz oomadam.
shahrokh midooni chi mano
aziat mikone? inke harchi too bachegi be man yad dadan va goftan arzeshe va ba goosht va pooste man amikhte shode alan too iran zedde arzesh be hesab miad.
ps.
kheili taajob kardam ke to ham film ha yadet nemimoone, fekr mikonam shekaste nafsi mikoni chon man too in zamine shahkaram!
چقدر پاراگرافهای اول این پست را دوست دارم. خیلی بیشتر از فیلم هایی که معرفی می کنی و می بینم.
وقتی که تو نوشته هات به جنگ و مرگ اشاره می کنی پست هات بد جوری تاثیر گذار می شن...خیلی حس واقعی و عمیقی رو منتقل می کنن...یه جوری
Post a Comment