من واقعا نمیدانم همانقدر که دیدن و تعریفکردن از فیلمهای تارکوفسکی شده است ادای روشنفکری و ابزار اثبات آن در ایران توی خارج از ایران هم همین است؟ و اگر مثلا سلیقهی سینمایی جناب بابک احمدی عزیز نبود الان موقعیت تارکوفسکی در ایران همین بود؟ من که شک دارم.
بیایید با مرور یکی از معروفترین کارهایی که احتمالا پرطرفدارترین کار تارکوفسکی هم هست دراین باره با هم حرف بزنیم؛ استاکر
این فیلم به نظر من مصداق همان عنوان بیمسمایی است که چند سالی است در حوزهی سینمای دولتی ایران باب شده: سینمای معناگرا. انگار مثلا بقیه دارند فیلمهای بیمعنا میسازند و این معنای مدنظر هم چیزی نیست جز ایدئولوژی. اینکه میگویم ایدئولوژی دلیل دارد که توضیح میدهم.
به باور من، سیاستی که در بخش ایدئولوژیک جهان که بخش عمدهی آن هم هست غالب است به طرز هوشمندانهای برای دستههای مختلف بشری برنامههای ویژهای دارد که آنها که از گردونه مذهب خارج میشوند از کانالی دیگر و در لوای دین به معنای عامتر از مذهب به آن چرخه برگردند و آنها که دین ندارند ایمان داشته باشند دستکم. دیدهاید آنهایی که خدا را به روش خودشان میپرستند و برداشتشان از مثلا اسلام جوری است که بتوان از آن نه تنها دموکراسی که اومانیسم هم درآورد در حالیکه به باور من اسلام ناب محمدی اگر آن چیزی نباشد که طالبان اجرا میکند قطعا آن چیزی هم نیست که روشنفکران دینی میگویند. نظر پیامبر اسلام به باور بنده به نظر ملاعمر نزدیکتر است. از بحث اصلی که خارج نشویم میخواستم این را بگویم که این بدنهی ایدئولوژیک جهان است که در مثلا سینمای معناگرای تارکوفسکی هم ظاهر میشود و چقدر هم خطرناک است.
از روزی که فیلم را دیدهام همهاش دارم با خودم فکر میکنم آیا از دل این فیلم چیزی درمیآید که خطرناک نباشد و میبینم در خوشبینانهترین حالت همان برداشت اولیهی خودم که "باشد، ایمان میآوریم ولی ایمان به چی؟" کمخطرترین برداشت میتواند باشد.
اینکه یک منطقهای هست که احتمالا از برخورد سنگی آسمانی – به آسمانی بودن سنگ دقت شود – به وجود آمده و در آن منطقه اتاقی هست که درونیترین آرزوهای آدم را صرفنظر از آنچه که بر زبان بیاید برآورده میکند -البته آن نیروی متافیزیکی که چنین توانی دارد فقط آرزوی آدمهای داخل اتاق را برآورده میکند و نمیتواند یا نمیخواهد دو قدم آنطرفتر هم اثر کند. درحالیکه خیلی از همین امامزادههای خودمان من شنیدهام از فاصلههای دور هم کارهایی میکنند! به هر حال آن اتاق باید حتما بروی داخلش تا کار کند برایت و راه ِ رفتن به داخل آن هم اصلا آسان نیست معمولی هم نیست. باید مخفیانه و دزدکی بروی کسی راهبرت باشد و از دورترین راهها بروی و منطقه باید از تو خوشش بیاید و از این مزخرفات. اینکه میگویم مزخرفات واقعا از روی احساسی شدن نیست که اگر راجر ایبرت مثلا این حرف را زده بود یا هر منتقد فیلمی توی مجلات معتبر سینمایی جهان اول به او خرده میگرفتم اما من در جهان سوم و در جایی زندگی میکنم که تا مغز استخوان با خرافهها درگیرم و اگر برای یک اندیشمند پستمدرن جذابیت دارند این خردهفرهنگها برای من رنجآورند و مزخرف چرا که با گوشت و پوست و استخوان تجربهشان کردهام.
ارجاعات مذهبی توی فیلم آنقدر هست که حال آدم به هم میخورد؛ از سه نفری که یادآور تثلیث است تا تاج خاری که نویسنده بر سر میگذارد تا اینهمه اراجیف استاکر در باب ایمان که فقط از عهده یک متوهم بر میآید که فکر میکند فرستادهی خداست.
ایمانی هم که دختر استاکر با آن لیوان را از روی میز حرکت میدهد به کاریکاتوری بچگانه میماند از ایمانی که کودک اردت در پایان فیلم دارد.
این بحث را باز میگذارم تا دوستان مخصوصا طرفداران این فیلم ادامه دهند شاید از توی آن چیزی درآمد
مشخصات فیلم:
استاکر
محصول 1979 آلمانغربی و شوروی (چه ترکیبی!)
163 دقیقه رنگی و سیاهوسفید
کارگردان: آندری تارکوفسکی
21 comments:
آی وقتی اسم سینمای معناگرا رو می شنوم حالت تهوع می گیرم
فکر می کنم هر فیلمی که کسی چیزی ازش سر در نمیاره در این دسته بندی قرار می گیره.
حرف نگفته ای باقی نذاشتی برای کسی که فیلم رو ندیده...
اراکده بودم
راستی فیلم ها رو فرستادی؟
کسی نیست بگه چه معنایی؟ چه کشکی؟
به هر حال این فیلم رو ندیدم و با این توصیفات فکر هم نکنم ببینم... لااقل به این زودی های زود...
راستش باهات موافق نیستم دوست من.علیرغم اینکه احساست رو در مورد سینمای معنا گرا ومذهبی بالاخص "استاکرازنگاه یه ایرانی درک میکنم اما میشه گفت شرایط ما و نظام توتالیتر موجود باعث چنین تفکری در جامعه ماست و کاملا طبیعیه راجع به استاکر یا فیلمای دیگه از تارکوفسکی درسته که ارزشهای مذهبی رو بوضوح میشه توی کاراش ببینییم اما نباید فراموش کنیم که این فیلمها در جامعه سوسیالیستی وجبار دهه 50تا80 روسیه ساخته شده و تقریبآ اکثر کاراش (نمونه بارزش فیلم کودکی ایوانه )اجازه پخش نگرفته و روی پرده کشورهای دیگه اکران داشته حتا خودش تبعید میشه چرا که مذهب توی اونشرایط اجتماعی فریاد آزادی بوده اما مثلا ایبرت یا روزنبام که منتقدین بین المللی هستند نباید و نمیتونن با رویکرد خاصی به این موضوع نگاه کنن یا ستاره بدن.
این فیلمو ندیدم و نمی تونم در موردش چیزی بگم.
اما با نظرت موافقم همین خاص علی
یه داستان درموردش هس حتما شنیدی ک یه مرده میره از عراق تنباکو میاره یا یه همچین چیزی بعد ک تو مرز می گیرنش
ب امامزاده متوسل می شه و تنباکوش میشه چای و این میشه یه معجزه و من اینو نمی فهمم ک چرا ب این فک نکرده که اون ور مرز سرشو گول مالیدن و ...؟!!!
من فضای حاکم به فیلمو دوست دارم و همین طور دختر استاکرو
ولی خیلی وقت پیش دیدم،درست یادم نیست
چرا ناشناس شدم؟من که آِی دی دادم
سلام. این پست رو نخوندم. بعد میام نظرمو میگم حتمن. در مورد اصلانی هم باید بگم از سال 1346 داره فیلم می سازه و تو حوزه مستند بیشتر فعالیت داره. آخرین فیلمشه هم آتش سبز هست. بیا سینماتوگرافی تو پست تاریخ فیلم در ایران، بهتر میشناسییش
سلام. این پست رو نخوندم. بعد میام نظرمو میگم حتمن. در مورد اصلانی هم باید بگم از سال 1346 داره فیلم می سازه و تو حوزه مستند بیشتر فعالیت داره. آخرین فیلمشه هم آتش سبز هست. بیا سینماتوگرافی تو پست تاریخ فیلم در ایران، بهتر میشناسییش
دارم فیلم اندری رو میبینم کاش نوشته هات بودک...
اتفاقا اين نيم ساعت باعث ميشه ديگه هيچ وقت از سرويس عقب نيفتي و آقاي فتاحي هم متعجب ميشه كه چطور سر ساعت بدون هيچ تاخيري ميرسي.
كوچه مروي هم چشم. ايندفعه كه آمدي ميريم آنجا اما قبلش يك پنج دقيقه پشت در مغازش واميسيم و بو ميكشيم.
یک سوال
شما شاه رخ هستی یا ؟؟؟؟؟
لی لی
اینجا اونقدرها در مورد تارکوفسکی صحبت نمیشه، البته من با کسانی که دست اندر کار سینما باشن ارتباط ندارم با این کاملا برداشت شخصی خود من هست. وقتی به برنامههای سینمایی هم نگاه میکنی بیشتر فیلم رو از جنبههای تکنیکی نقد میکنن.
اینروز ها که بازار نقد دین داغ است و چند ماه پیش تر ها که بخارا می خواندم٬ جمله ای از امبرتو اکو در ویژه نامه اش (بخارا-ویژه نامه ی امبرتو اکو- به چه ایمان دارد آنکه ایمان ندارد؟) خواندم که فکر می کنم حق مطلب را ادا کرده باشد در این مورد و آن٬ این بود که امروز سئوال اصلی درباره ی ایمان داشتن و نداشتن انسان نیست٬ بلکه موضوع مهم ٬چگونگی ایمان داشتن و نداشتن اوست (نقل به مضمون)
من رادیکالیسم رو به هر نوع یه جور ایدئولوژی گرائی می دونم و فکر کنم درک کارای تارکوفسکی در فضای مبارزه با کمونیسم شاید قابل توجیه باشه
خودم ایثار اش رو دوست داشتم ولی نوستالژیا ش رو مخصوصن اصلن دوست نداشتم و یادم به همین هائی که شما فرمودین افتاد.
من استاکر رو دقیق ندیدم. پس به خاطر سیری که عکس این روند فیلم استاکر بوده عاشق آندری روبلف شده بودی؟ اگه فکر میکنی تارکوفسکی کسیه که میتونه از هنرش برای ترویج ایدئولوژی به این شکل استفاده کنه پس چطور بهش در آندری روبلف اعتماد کردی؟ مخصوصا در ارجاع به صحنه های مصلوب شدن مسیح دارم میگم. نمیخوام از تارکوفسکی دفاع کنم ها فقط میخوام بدونم در مورد تارکوفسکی چه چیز صُلبی هست که باید پذیرفت؟ اشاعه ایمان؟ اشاعه عقل گرایی (مثلا در مورد آندری روبلف)؟ اشاعه چی بالاخره؟ اصلن اشاعه ای وجود داره؟ (البته از نظر تو قطعن وجود داره که میگی باید احساس خطر کرد دیگه)
با کلیت حرفات موافقم هرچند فیلمو ندیدم
بعد حالت چطوره پسر؟
مجبورم کردی یه چیزی بنویسم تند تند
بخون و نظرات مثل همیشه برام مهمه
خیلی مهم
به کساشیر هم خوش اومدی
مخلصیم
راستش من اين فيلم را ديدم ولي خيلي وقت پيش فکر کنم تلويزيون پخش کرد
راستش خيلي جزئياتش يادم نيست برمي گرده به بيست سال پيش
درضمن طرفدارشم نيستم
:(
من نمی دونم چرا ژن فیلم دیدن ندارم
باور کن
سلام . چطوری؟
زن در ریگ روان رو دیدیم. مرسی.
Post a Comment