همین عینکم را زکریا برایم انتخاب کرد لباس هم که میخواهم بخرم حتما باید کسی را با خودم ببرم که برایم انتخاب کند؛ دانشجو که بودم وحید را میبردم با خودم، الآن عزا میگیرم وقتی میخواهم پیراهنی شلواری کفشی چیزی بخرم؛ خرید کردن بلد نیستم. اولین باری که رفته بودم مشهد 13 سالم بود، یک قواره پارچه خریده بودم و یک بسته بید مشک و دو جفت جوراب؛ وقتی برگشتم خانه نمیدانستم باید به کی بدهمشان. الآن هم که 29 سالم شده هنوز مراکز خرید برایم جاهای نچسب و آزارندهای هستند. ساعتها از وقتم توی سیتیسنتر و دبیمول و میدان جمال عبدالناصر گذشت. بیهوده بیهوده بیهوده تنها برای پر کردن چمدانی با لباس واسباببازی و شکلات
4 comments:
حالا که فیلتر شدی کمتر میشه بهت سر زد
سٔوالت جدی بود یا نه، من از روانکاو پرسیدم. راستش سعی میکنم هر چی گفت رو بدون کم یا زیاد برات بگم: وقتی صحبت از خود کشی به عمل میاد، نتیجه این هست که کسی بحرانهای درونی رو نتیجه اشتباهات خودش میدونه، به این معنی که فکر میکنه عمل اشتباهی انجام داده، یا حرکتی اشتباه کرده که نتیجه این کار اشتباه، مشکلی رو برای بقیه ایجاد کرده و ذهن شخص، به این نتیجه میرسه که خودش "مشکل یا صورت مسئله" هست و به همین دلیل برای پاک کردن صورت مسئله، باید خود رو از بین برد. این، منطقیترین دلیل خود کشی به حساب میاد. حالا ممکنه هزار و یک دلیل روانی و اجتماعی هم داشته باشه. دگر کشی بحثی جداست. تو به عنوان یک شخص ضربه خورده، شکسته شده و یا قربانی، سعی میکنی عمل این کار رو از بین ببری. یعنی در نقش قاتل میری تا قربانی کننده و شکنجه گر رو نابود کنی. در این حالت تو تمام فشارهای سرکوب شده خودت رو، به علاوه خشم ناشی از این فشارها رو به روی سر کس دیگه یی خالی میکنی و در واقع عصبانیتت رو به صورت خشم جسمانی، یا " تنبیه" به دیگری نشان میدی. برای رسیدن از مرحله "خود کشی" به " دگر کشی" حتما باید از سدی به نام "من" و "دیگری" عبور کنی. معنیش اینکه بین خودت، که فکر میکنی شایسته مجازات شدن هستی، با آن دیگری، که باز فکر میکنی لایق مجازات شدنه، فرقی نگذاری و مثلا کشتن کس دیگه یی رو مثل از بین بردن خودت بدونی یا برعکس. اینها هیچ کدام در قفسه "خوبها" قرار نمیگیرن. اما تو میگی که هربار در موردشون حرف میزانی احساس غرور میکنی که این مرحله رو پشت سر گذاشتی و خودت خواستی. سوال اینجاست که آیا از " چگونگی" پشت سر گذاشتنش راضی هستی و احساس غرور میکنی یا اینکه چنین حسی داشتی. به نظر این بابا، احتمالاً تو از اینکه تونستی این مرحله جهنمی رو پشت سر بگذاری، بدون اینکه به خود کشی یا دگر کشی برسی، احساس رضایت و غرور میکنی. این احساس رو باید بگذاری توی قفسه "خوب ها". چرا که اونقدر قردت داشتی که با خودت کنار بیایی. اما هرچه غیر از این هست یعنی فکر کشتن، به ردیف تجربیات بد اختصاص داره.
این بود انشای من. وقتی برای من توضیح میداد، به نظرم منطقی میومد. البته مشکله در مورد چیزی که نوشتی، نظر بده و حق هم داره، چون نمیدونه دقیقا چه حسی داشتی یا داری. اما به نظر من خوب بهش فکر کن. برای من هم بنویس اگر دوست داشتی.
hanoozam kharabe computeram.hamash miri dubai yani?badam nist.are hey chocolate bekhar,behtarin kare!cinema ham boro.masalan alan mitooni beri sanctum 3d
man halam bade ke iran nistam ta manam sahmi dashte basham.midooni ke.hala bara chi filter shodi?chizi neminvisi ke.
age khasti khodeto bokoshi begoo ba ham bokoshim!
ای بابا اینجا هم که فیلتر شده
می گم باید زن بگیری تا از این معضل بزرگ خرید خلاص بشی:)
حالا خرید نکن دنیا که به آخر نمی رسه
Post a Comment