بچه های عزیزم
این مادرتان است که دارد این سطرها را مینویسد
از این بیغولهی پر اشک به آن سرزمین طلایی و زیبا
امروز درست 14 سال است که شما رفتهاید
و 14 سال است که من تنهام
و منتظر شما
فردا یک دسته آدم بدبخت دیگر به آمریکا مهاحرت میکنند و من باهوشترین و مومنترینشان را انتخاب خواهم کرد کسی که بتوانم به او اعتماد کنم تا این نامه را به دست خودتان برساند.
او را از روی جشمهایش انتخاب خواهم کرد چرا که قلب آدم ها را از راه جشمهایشان میتوان دید
من آدم خیالپرداز و متوهمی نیستم؛ اگر کسی بهتان گفت که مادرتان دیوانه شده باور نکنید
باور نکنید
به این حرفها که این دختر دارد الآن از زبان من برای شما مینویسد باور کنید
...
این قسمتهایی از نامه تلخ ماریا گراتزیاست برای فرزندانش در آن سر دنیا؛ تلخی نه فقط در نامه ماریا گراتزیا و سرنوشت غمبار او که در سرنوشت جامعهای است که خوشبخت نیست و ساکنانش برای قطرهای خوشبختی از غربتی به غربت دیگر میروند و نمیيابند. این تلخی حتا در سرنوشت نامه هم هست نامهای که ماریا دیکته میکند اما دختری که بایدبنویسدش نمینویسد و تنها خطوطی کج و معوج روی کاغذ رسم میکند که بعدتر موجب مسخره بقیه هم بشود که ماریا گراتزیا نامه را به خط آمریکاییها نوشته است و همین خطوط کج و معوج هم البته به دست فرزندانش نمیرسد. با این مقدمه تلخ، برادران تاویانی (با همکاری لوییجی پیراندلو) ما را به دنیایی تلخ میبرند. دنیای تلخ فرزند سوم ماریا گراتزیا. و از همین مسیر است که به عوارض آزادیهای انقلابی گریزی زده میشود و فضای روستایی و کهن فضایی پاک و صمیمی و دوستداشتنی نیست؛ برعکس، فضایی نامتمدن و بربر است که تأثیر رفتارهای متوحشانه افراد تا نسلها بعد میآید و میآید و میاید تا برسد به من در گوشهای پرت از دنیا.
کلاغی بیگناه و شوم با زنگولهای در گردن بر فراز همهمان در پرواز است.
3 comments:
ای واای
...
یادم افتاد به صد سال تنهایی
این روش نامه نگاری خیلی تلخ وناجوانمردانه ست ، اما خوبیش به اینه که وقتی مثه پیرزن ساده و نا آگاهیم به همه چی خوشبین و طرفو دعا هم میکنیم
Post a Comment