نشستهام توی پارک ورشو، تنها، سه تا بچه دارند بازی میکنند؛ یک دختر بچه و دو پسربچه، پرت میشوم یه پارکی در سعادتآباد؛ 22 سال پیش، من و زهرا و ابوب، مادربزرگ آورده ما را توی پارک، نشستهایم توی این چرخونکایی که فرمون وسطشو میگیری و صندلیای دورش میچرخه، توهم ورم میداره که فرمون داره میچرخه یا صندلیا؛ دقت نمیکنم کسی شاید نشسته آنطرفتر روی نیمکتی، تنها، ما را نگاه میکند و حس میکند بازی بچهها دیدن دارد. فکر میکند توهم ورش داشته یا این بجه ها بازی میکنند یا ما. دارم با کی حرف میزنم ادای کی را در میآورم. من کی بزرگ شدم خودم نفهمیدم؟ من الان کجام؟ توی پارکی در سعادتآباد یا پارک ورشو؟ کی دارد کی را نگاه میکند؟ کلاس احمد کی تمام میشود؟ از پیرمرد نیمکت روبرو فندک میگیرم به آدمهای متوهم میماند شاید توی پارکی است در ورشو.
9 comments:
vaghan bad nagzare dooste aziz dore donya
هعیییییییی
برای همین می گن زمین گرده.. به آخرش نمی رسی هیچوقت که بدونی کجایی
من هنوز تو توهم نوجوانی درجا می زنم
شما اول صف جا دارید
8728
ایوب ؟ چه اسم فشنگی احتمالن چون با ایوب بودی تو ذهنت مونده
پارک ورشو ... یک عکس هم میگذاشتی خب
درود
این حس خیلی برام آشناست
to the future!
Post a Comment