وقتهایی هم هست که همه چی آرومه و ما چقد خوشبختیم و زندگی مثل یک دشت سرسبز است با رودخانههای زلال و پروانههای فراوان و همه آن چیزهایی که وقتی یک کودک، دشتی سرسبز را بخواهد نقاشی کند میکشد. اما کافیست زیر سنگها را نگاه کنی تا عقربها و مارها را ببینی؛ بخوابی بیدار شوی ببینی کرمها و حشرهها لابهلایت هستند. بله؛ لابلایت. پنهان شده بودند. هر مار و هر کژدم و هر کرم و هر جک و جانور دیگر مثل خاطرهای از دور تنها به اشارهای،به سر سوزن تحریکی زندگیت را میکند نقاشی خطخوردهای ته سطل زباله زیر تفالههای چای و هستههای خیس از آب دهانی بیمار.
تلنگری گاهی، گاهی هم بیشتر از تلنگر قسمتهایی از گذشته را رو میکند که باورمان بیاید مستحق آتیم بدتر از آن. فقط هم تجربه شخصی نیست که مثلا خانه را آتش زده باشی و انداخته باشی گردن برادر بزرگترت یا دست خواهرت را سوزانده باشی و انگار نه انگار؛ گاهی تجربههای جمعی، خِرَت را میگیرد. ستمی که شاید با همشهریهایت در حق عربها یا افغانها کرده باشی؛ بله زندگی عدالت را به تعربف خودش به شکل بیرحمانهای اجرا می کند.
به همین خاطر باید پنهان را دید. برای درک سینمایی اینها و بیشتر از اینها؛ خیلی بیشتر.
(Hidden (Caché
محصول ۲۰۰۵ فرانسه، اتریش، آلمان، ایتالیا و آمریکا
۱۱۷ دقیقه رنگی
نویسنده و کارگردان: میشاییل هانکه
بازیگران: دانیل اوتوی، ژولیت بینوش و … .
من اگر به جای امیر کاستاریکا رییس هیات داوران کن ۲۰۰۵ (اگنس واردا، فاتح آکین، خاویر باردم، ژان وو، سلما هایک و … ) بودم – همان جشنوارهای که در رقابت تاریخچه خشونت کراننبرگ، گلهای پرپر جارموش، سین سیتی فرانکمیلر و رابرت رودریگوئز، روزهای آخر گاس ون سنت، مندرلی فونتریه، نیای التماس کنی وندرس و ... آخرش برادران داردن به خاطر "بچه" از دست مورگان فریمن و هیلاری سوانک نخل طلا را گرفتند – نخل طلا را میدادم به پنهان بلاشک
4 comments:
شعر از محمد علی بهمنی بود
سلام
انگار سر تو هم خلوت است و اما هیچ به ما سر نمیزنی. متنی که نوشتی بدجوری واقعی هست. زندگی هرکاریش که بکنی گل و سنبل اش دوام ندارد
rafti tehran? mage kojaii khodet?
درود
اون قسمت حرفت که گفتی:گاهی تجربههای جمعی، خِرَت رو میگیره. ستمی که شایدب همشهریهات تجربه کردی. ملموس بود برام. راستی کیارستمی هنوز تو هیات داورانه؟.
Post a Comment